علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 6 روز سن داره

جوجه طلبه

دندون به سبك زيزي گولويي

اصولا بچه ها ابتدا دودندان پايين رودرميارن بعدهم دودندان بالا رو كه ميشه دوجفت دندون روي هم... از اونجا كه پسرما ميخواد از حالا متفاوت باشه ابتدا دودندون پايين رو درآورد وبعد يكي از دندون هاي بالا وما منتظر دندون بغليش بوديم... اما گل پسر ما به جاي اون يكي دندون پيشش دندون كنار پيش رو درآورده(اسم علميشو نميدونم خووو)!!! الان همه متوجه شدن چي شد؟؟؟ حالا قيافه علي آقارو درحال لبخند زدن تصور كنيد كه به جاي دودندون بالا ودوتا پايين چهارتا دندون تابه تا داره يعني وقتي ميخنده دندوناي بالا وپايينش روي هم قرار نميگيره... قربونت برم ماماني چقدر شيرين تر شدي ...
18 فروردين 1393

ناگهان!!!

گاهي به صورت بعضي آدم ها كه نگاه ميكني ده ها كلمه با توصحبت ميكندو اثرش بيشتر از ساعت ها شنيدن بعضي ديگر از آدم هاست... آدمهايي كه آنقدر حرفهاي شيرين وحقشان را باور دارند كه از پس چشمهايشان ميشود درس هايي بزرگ گرفت... ووقتي كه لب ميگشايند به سخن آنقدر بايقين واستوار حق را بيان ميكنند كه تا بخواهي تصميم بگيري براي پذيرش يا عدم آن در صحبت هاي گيرايشان ذوب شده اي... اين دست انسان ها كم ياب هستند وهميشه زود از دست ما ميروند... وخبر نداشتن آنها آوار عظيمي ست كه بر سر روح آدم فرو ميريزد... خانوم دكتر حسيني عزيز بسيار از شما آموختم؛بسيار دوستتان داشتم؛بسيار دلتنگتان شدم؛بسيار به يادتان هستم،بسيار مديونتان هستم؛بسيار دعايتان ميكنم... ___...
16 فروردين 1393

اَلو...

اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ... منظورش همان اَلوست... اين آوا را سرميدهد،زماني كه موبايل ،كنترل تلوزيون،هرشيئ مستطيل شكل وحتي پوست پرتغال را در دست ميگيرد... آنچنا ن جدي كه انگار باورش شده تلفنش راستكي است و خودش آقاي مهندس وموضوع مورد بحث  پروژه ساخت برج هاي تجاريش...
16 فروردين 1393

سجده شکر

امشب برای چند لحظه ؛در نزدیک ترین حالت قربت به خدایت بودی آری ؛عزیزم سجده کردن بر تربت حسین را آموختی... سجده کودکانه اما خالصانه ات می ارزد به تمنام ریا کاری هاوادا در آوردن های ما بزرگ تر ها... من به سهم خودم شکر گذار این نعمتم... خودت هم قدر شناسش باش. ------------------------------------------------------- دلم یک خیال راحت و یک فراغت بال ویک روضه مبسوط و اشک بسیار می خواهداما... این شبها از مجلس روضه مادر فقط دنبال علی گشتن و مواظب دسته گل آب ندادنش بودن را فهمیدیم وحسرت به دل بودن.... اما می دانم که این از چشم با کرامت شما دور نمی ماند... حضرت مهتاب دعایمان بفرمایید ؛از همان دعاهای مادرانه که بدرقه همسایهایتان می کردید ح...
12 فروردين 1393

دوش دوست!!!

وقتي علي آقا اينقدر عاشق دوش حمام ميشود كه تمام لحظات حمام كردنش حاضر نيست دوش را از خودش جدا كند ؛ و وقت بيرون آمدن هم گريه هاي آن چناني سر ميدهد كه از دوش جدا نشود؛ ماهم  مجبور ميشويم دوش را  با علي آقا از حمام بيرون بياوريم!!!
12 فروردين 1393

سفر كوتاه علي

تصوير راه رفتنت دست در دست ما روي آن خاكهاي مقدس آنقدر زيبا بود كه مرا وادارد كه بعد از بدرقه كردن دعاهاي مادرانه ام برايت از شهاي شرهاني بخواهم كه هر چه زودتر راه رفتنت را ببينم... امروز با پاهاي كوچكت چهار قدم راه رفتني...چقدر خوشمزه بود... ---------------------------------------------------------------------------------- منطقه شرهاني ميان مناطق جنگي ديگر؛منطقه كمتر تفحص شده اي محسوب ميشود؛ در مدت زيارت يك ساعت ونيمه ما علي آقا موفق به كندن حجم وسيعي از گل وگياه منطقه مذكور شد؛اين واقعه ما را به اين فكر وا داشت كه با برادران گروه تفحص صحبتي كنيم شايد پسر ما را هم به عضويت بپذيرند... اين را هم بايد به ليست حرفه هاي مورد نظر بيا فزاي...
12 فروردين 1393

منوگول نزنين

ادراك ثبات شيئ يعني اينكه ديگه شيئ مورد نظر دلبندمان را جوجو برد وپيشي خورد و غيره بي فايده است؛ يعني اينكه شي مورد نظر را كه قايم ميكنيم نيم ساعت بايد با دلبندمان سر وكله بزنيم كه گريه اش بند بياد وفراموشش شود شيئ اي را كه ميداند موجود است ودست هيچ پيشي و جوجويي نيست بلكه مامان وباباي ناقلا اونو قايم كردن... ---------------------------------------------------- چهل روز مانده تا سالروز يك سال با هم بودنمان...
6 فروردين 1393

بازي به سبك علي

عمه با دست هاي مشت كرده روبه روي علي: علي ،حدس بزن گل توكدومه؟ علي خندان وكمي متفكر:ايييييييي! عمه: علي: دومين بار... سومين بار... بله پسرما در گل يا پوچ هم يد طولايي دارند؛هرسه بارو درست حدس زد. ------------------------------------------------------------------- علي پشتش به عمش بودو عمه ازپشت با يه تيكه كاغذ پشت گردنشو قلقلك ميداد وتا علي مي خواست برگرده ببينه قضيه چيه همه چي رو قايم ميكرد... دوبار ديگه گردن علي رو قلقلك داد وعلي هم برگشت پشتو نگاه كرد اما خبري نبود؛ بار آخر كه پشتشو كرد به عمه ؛تا عمه خواست كاغذ رو بزنه به گردنش با حالت غافل گير كننده اي سريع سرشو برگردوندو كاغذو عمه  ي كاغذ به دستو با هم ديد و ا...
5 فروردين 1393

سال نو باتو

 مبدا تقويم زندگي ما براساس آمدن تو تغير كرده، سالهاي قبل از آمدنت، .........و............ ده ماه و16روز بعداز آمدنت.... امسال سال نو را دركنار توشروع ميكنيم... باشدكه سالهاي پيش رو را دركنار مولايمان صاحب الزمان تحويل كنيم.... الهي آمين سال نو برهمه شما مبارك...365روز پيش رو وتمام روزهايتان زهرايي....
1 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد